بسم الله الرحمن الرحیم… …بهت زده نگاه میکنم تمام احساسم یخ زده و فقط هاج و واج دارم نگاه میکنم… به تمام بت هایی با دست های خودم ساختم و شروع کردم به پرستیدنشان… بت های یخی من… چقدر محبت خرجتان کردم… چقدر محبت… منتی نیست خود کرده را تدبیر نیست دارم به همه ی این سال ها فکر میکنم… باید دفتری بردارم و همه ی این روزها را بنویسم تا به آرامش برگردد تمام احساسات پژمرده ام… تا به خودم… میبینی هادی جانم؟ اشک از چشمانت می آید و نگاه میکنند و رد میشوند! عجیب نیست؟
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت